"کسی که می تواند ، به گفته جورج برنارد شاو در نمایشنامه "انسان و سوپرمن". من می توانم نحوه تشخیص فریب را به شما بیاموزم. شرکت ها ، سازمان های اجرای قانون و قانون ، مدارس و حتی وزارت امنیت ملی مرا استخدام کرده اند تا به پرسنل اصلی بگویم چگونه بدانند وقتی کسی صداقت ندارد. اما به نظر نمی رسد وقتی صحبت از تعامل من با افراد خاصی است ، آنچه من می دانم مهم باشد. من بارها فریب خورده ام چرا افراد "خاص" و نه دیگران؟ من امروز یک روز ظهور داشتم که حداقل یک جواب به من داد. برخی از مردم اعتقاد واقعی دارند که آنچه در زندگی انجام می دهند آنها را از لحاظ اخلاقی نسبت به بقیه برتر می کند. اطرافیانمان با دادن اعتماد بیشتر به آنها که گاهی شایسته آنها هستند و انجام لطفهای بزرگتر از آنچه برای یک شخص "کم نجیب" انجام می دهیم ، این باور را تقویت می کنند. ما به راحتی در مورد اهداف ، عمق مراقبت ، وفاداری و توانایی پاسخ متقابل آنها فریب می خوریم. تصویر Couleur از Pixabay هاله ، یا خورشید در چشمان من؟ منبع: تصویر Couleur از Pixabay ضربه محکم و ناگهانی از آن اجازه دادن به خودتان برای فریب احساسی توسط شخصی فقط به این دلیل که فرد کارهای واقعی و شگفت انگیزی برای امرار معاش انجام می دهد ، بخشی از ارتباط سالم نیست. چند سال پیش ، دکتر سائول لوین برای روانشناسی امروز یک پست وبلاگی با عنوان "توهمات ما در نقشهای نقش ، قهرمانان و بتها" نوشت. او بیان کرد: ما می توانیم جنبه های افراد برجسته یا برجسته را تحسین و حتی از آنها الگوبرداری کنیم ، اما قهرمان پرستی و نسبت دادن ویژگی های شخصی یا قدرت های غیرواقعی به آنها کار احمقانه ای است که باید ناامید کننده باشد. با کاوش در خاطراتم ، بذر احتمالی دوران اعتقادات شکوفا شده خود را پیدا کردم. من فهمیدم که اولین باری که س Iال کردم چرا به شخصه اعتماد و احترام خود را آزادانه دادم فقط به خاطر شغل او زمانی بود که دختر کوچک بودم. این روحانی کشیش بود. او بعد از تعمید برادر نوزادم به خانه ما آمد ، شام خورد و سیگار کشید. والدین من اجازه سیگار کشیدن در خانه را نمی دادند - به جز آن زمان. جایی ، در پشت ذهن دختر کوچکم ، فکر کردم ، "چرا آنها فقط به این دلیل که کشیش است اجازه می دهند از این کارها دور شود؟" اخیراً - و من برای محافظت از هویت ، بخشهای اصلی این داستان را تغییر داده ام - یک دوست به او گفت که باید شروع به تماشای عقبگرد او در مورد یکی از آشنایان خود کند که با جوانان مشکل دار کار می کند. تصور عمومی این است که این فرد از خود گذشته ، روحیه سخاوتمندانه ای دارد و از هوش و تحصیلات ذاتی خود برای همیشه استفاده می کند. او به دیگران کمک می کند تا از طریق کمک های مالی و مالی خود برای سازمان خود ، از کار خود حمایت کنند. متأسفانه ، وی در متناسب با استحقاق اخلاقی ، حامیان را به دلیل "عدم کار کافی" تنبیه می کند. او مردم را به خاطر کوتاهی در تلاش برای کمک به هدف نادیده می گیرد. به زبان ساده ، او مرتبا احساس بدی را در مردم ایجاد می کند. عملکرد منفی کار خوب او را نفی نمی کند. تنها کاری که می کند نشان می دهد که اختصاص سطح اخلاقی خاصی به افراد عادی با مشاغل مقدس برای ما آسان است. به خود اجازه می دهیم فریب توضیحات شغلی را بخوریم. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد داستان - از نظر روحی ، اگر قناعت ، با اصل داستان سازگار نباشد - مرا واداشت تا در مورد افرادی که در اطراف من هستند برتر از افراد نیکوکار هستند که هیچ کس فکر نمی کند آنها را به عنوان کارهای خوب تر. آنها افرادی هستند که هرگز احساس استحقاق نمی کنند و به اندازه آشکار "نجیب" کاری که با جوانان آشفته کار می کنند انجام نمی دهند. آنچه آنها انجام می دهند پرورش روابط سالم است زیرا آنها دارای روحیه سخاوتمندانه واقعی هستند. آنها از کمک به مردم لذت می برند. لوئیز دستیار یک مدیر ارشد است. دقیقاً یک کار بهتر نیست - درست است؟ رئیس او یک مرد مسن است که بسیار مهربان است و به راحتی به افراد و افرادی که از او می خواهند یک امر خیرخواهانه ترتیب دهد یا نامه تأیید نامه ای را برای آنها بنویسند ، "بله" می گوید. تنظیم و نوشتن توسط چه کسی انجام می شود؟ لوئیز ، اما هیچ وقت احساس نمی کنی که او این کار را انجام می دهد زیرا این وظیفه خودش است. او در انجام کار خوب رشد می کند و این کار را با خوشحالی انجام می دهد. به اطراف خود نگاه کنید و لوئیز را در هر بلوک خواهید یافت. آنها هنگامی که خارج از شهر هستید به گربه شما غذا می دهند. آنها پیشنهاد می کنند نامه های شما را تحویل بگیرند تا مجبور نشوید در اداره پست در معرض میکروب های COVID باشید. صحبت از میکروب ، همسایه من - یک فرد واقعاً خوب - اخیراً بر اثر ویروس کرونا درگذشت. او ابزارهای برقی گران قیمت و بوربن خود را آزادانه تقسیم می کرد. گاهی اوقات او افکار افراطی سیاسی خود را نیز منتقل می کرد ، اما این کار را به گونه ای انجام داد که شما بتوانید با او بازیگوشانه بحث کنید. لازم نبود پشت خود را در اطراف او تماشا کنید. او یک عنوان چشمگیر داشت ، اما این انسانیت او بود که اعتماد و احترام را به وجود آورد. وقتی فهمیدم صدها نفر از آنها برای هر یک از آنها با شغل "مقدس" و برخورد نامقدس وجود دارد ، خیلی عجیب از خانواده ، دوستان و همسایگان خود قدردانی کردم. حالا به یاد داشته باشید ، من یک معلم هستم. فرصتی وجود دارد که شما از این پست چیز مفیدی آموخته اید ، اما این احتمال وجود دارد که من درس خودم را فراموش کنم و داستان های رابطه سنگین تری داشته باشم که بعداً با شما به اشتراک بگذارم!
کوچک کردن ذهنیت: هشدار کودک درمانگر در مورد "رشد"نظرات این مطلب
تعداد صفحات : -1
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
خبر نامه
چت باکس
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی